
هیچگاه اولین روزی را که خانواده ام از من خواستند حجاب داشته باشم از یاد نمیبرم.ان روزجز تلخترین روزهای زندگیم بود.وقتی مادرم از من خواست تا با حجاب بدنم را از دید کسانی که او نامحرم مینامید بپوشانم لحظات تکاندهنده ای بود.مبهوت بودم،معنای ان حرفها را به درستی نمیفهمیدم.از امروزمی بایست جلوی پسرهای هم سن وسالم که تا دیروزهم بازیم بودند حجاب...