هیچگاه اولین روزی را که خانواده ام از من خواستند حجاب داشته باشم از یاد نمیبرم.ان روزجز تلخترین روزهای زندگیم بود.وقتی مادرم از من خواست تا با حجاب بدنم را از دید کسانی که او نامحرم مینامید بپوشانم لحظات تکاندهنده ای بود.مبهوت بودم،معنای ان حرفها را به درستی نمیفهمیدم.از امروزمی بایست جلوی پسرهای هم سن وسالم که تا دیروزهم بازیم بودند حجاب داشته باشم!دیگر نمیتوانستم باانها معاشرت کنم.باید بدنم را از انها میپوشاندم.از امروز باید مواظب رفتارهایم باشم.میبایست خودم را بپوشانم تا گناه نکنم و مردان را به گناه نیندازم!وای چه روز وحشتناکی بود.ساعتها بعد از شنیدن آن حرفها گیج گیج بودم!حرفهای مادرم به این معنا بود که مردها با دیدن بدن و موی سر من به گناه می افتند! و این را نمیتوانستم درک کنم.
از ان روز دیگر حجاب داشتم،چه پوشش زجر اوری بود.حتی دیگر به سختی قدم از قدم برمیداشتم،چه رسد به اینکه بتوانم بدوم وبازی کنم.حالا دیگر فقط بازی بچه ها را از دور با حسرت نگاه میکردم.چقدر دلم برای بازی لک زده بود و چقدر حسرت پسر بچه هایی را میخوردم که آزادانه بازی می کردند.برای تسلی خودم مرتب حرفهای مادرم را تکرار میکردم که من دیگر بزرگ شده ام،باید موقر و با حجاب باشم،ولی باز ته دلم از مادرم احساس تنفر میکردم که زندگی ازاد و بی دغدغه ی مرا از من گرفته بود.که فکرهای ازار دهنده ای را در ذهنم ایجاد کرده بود.ان حرفها و ان پوشش باعث میشد تا مردها به نظرم غولهای بی شاخ و دمی بیایند که وقتی مرا می بینند تنها با دید جنسی نظاره ام میکنند.هر چه بیشتر از معلم های دینی میشنیدم که حجاب برای حفظ گوهر وجود زن است!!!!!!!...این مسئله بیشتر در ذهنم تثبیت میشد که همانا گوهر وجود من بدنم است که باید پوشانده شود.پس من ارزش دیگری به جز یک کالای جنسی ندارم.جامعه هیچ ارزشی برای دیگر جنبه های وجودم قائل نیست.
کم کم خارج شدن از خانه برایم کابوس شده بود؛زیرا حس میکردم مدام زیر ذره بین نگاه هایی هستم که فقط با دید شهوانی به من مینگرند.پس خانه محل امنتری شد برای فرار از ان نگاه ها.هر چه میگذشت گوشه گیرتر و خجالتی تر و ترسوتر میشدم.از خودم،از بدنم و از زن بودنم خجالت میکشیدم.سعی میکردم بیشتر بدنم را بپوشانم و کمتر در جمع حضور پیدا کنم.از نگاه کردن به مردان خجالت میکشیدم،سرم را همیشه پایین می انداختم تا مبادا چشمم در چشم مردی بیفتد و از خجالت اب شوم.
مردها برایم نماد قدرت و جسارت شدند و زن ها بندگی وحقارت.این تفکر که از داشتن حجاب حاصل شده بود همه ی ابعاد زندگیم را در بر گرفت.اعتماد به نفسم را کشت طوری که بارها و بارها ارزو میکردم که ای کاش مرد بودم...
امام علی(ع) در وصیت خود به امام حسن(ع) فرمود:«با پوشش و حجابی که برای همسرانت قرار میدهی، چشم آنان را از هوس و حرام بازمیداری، چرا که حجاب برای آنها ثبات بیشتری به ارمغان می آورد. از خروج بیحساب و بیرویه زنان جلوگیری کن، زیرا مفاسدی دارد؛ و اگر میتوانی، کاری کن که همسرانت غیر از تو را نشناسند و با مردان رفت و آمد نداشته باشند...»
يا ايّها النبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين و كان الله غفوراً رحيماً) احزاب/59
اى پيامبر به همسرانت و دخترانت و ز نان مسلمان بگو كه روسرى هاى خود را برخود بپوشند كه به اين وسيله محتمل تر است كه شناخته نشوند و رنجانده نشوند و خدا آمرزگار مهربان است.
از ان روز دیگر حجاب داشتم،چه پوشش زجر اوری بود.حتی دیگر به سختی قدم از قدم برمیداشتم،چه رسد به اینکه بتوانم بدوم وبازی کنم.حالا دیگر فقط بازی بچه ها را از دور با حسرت نگاه میکردم.چقدر دلم برای بازی لک زده بود و چقدر حسرت پسر بچه هایی را میخوردم که آزادانه بازی می کردند.برای تسلی خودم مرتب حرفهای مادرم را تکرار میکردم که من دیگر بزرگ شده ام،باید موقر و با حجاب باشم،ولی باز ته دلم از مادرم احساس تنفر میکردم که زندگی ازاد و بی دغدغه ی مرا از من گرفته بود.که فکرهای ازار دهنده ای را در ذهنم ایجاد کرده بود.ان حرفها و ان پوشش باعث میشد تا مردها به نظرم غولهای بی شاخ و دمی بیایند که وقتی مرا می بینند تنها با دید جنسی نظاره ام میکنند.هر چه بیشتر از معلم های دینی میشنیدم که حجاب برای حفظ گوهر وجود زن است!!!!!!!...این مسئله بیشتر در ذهنم تثبیت میشد که همانا گوهر وجود من بدنم است که باید پوشانده شود.پس من ارزش دیگری به جز یک کالای جنسی ندارم.جامعه هیچ ارزشی برای دیگر جنبه های وجودم قائل نیست.
کم کم خارج شدن از خانه برایم کابوس شده بود؛زیرا حس میکردم مدام زیر ذره بین نگاه هایی هستم که فقط با دید شهوانی به من مینگرند.پس خانه محل امنتری شد برای فرار از ان نگاه ها.هر چه میگذشت گوشه گیرتر و خجالتی تر و ترسوتر میشدم.از خودم،از بدنم و از زن بودنم خجالت میکشیدم.سعی میکردم بیشتر بدنم را بپوشانم و کمتر در جمع حضور پیدا کنم.از نگاه کردن به مردان خجالت میکشیدم،سرم را همیشه پایین می انداختم تا مبادا چشمم در چشم مردی بیفتد و از خجالت اب شوم.
مردها برایم نماد قدرت و جسارت شدند و زن ها بندگی وحقارت.این تفکر که از داشتن حجاب حاصل شده بود همه ی ابعاد زندگیم را در بر گرفت.اعتماد به نفسم را کشت طوری که بارها و بارها ارزو میکردم که ای کاش مرد بودم...
امام علی(ع) در وصیت خود به امام حسن(ع) فرمود:«با پوشش و حجابی که برای همسرانت قرار میدهی، چشم آنان را از هوس و حرام بازمیداری، چرا که حجاب برای آنها ثبات بیشتری به ارمغان می آورد. از خروج بیحساب و بیرویه زنان جلوگیری کن، زیرا مفاسدی دارد؛ و اگر میتوانی، کاری کن که همسرانت غیر از تو را نشناسند و با مردان رفت و آمد نداشته باشند...»
يا ايّها النبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين و كان الله غفوراً رحيماً) احزاب/59
اى پيامبر به همسرانت و دخترانت و ز نان مسلمان بگو كه روسرى هاى خود را برخود بپوشند كه به اين وسيله محتمل تر است كه شناخته نشوند و رنجانده نشوند و خدا آمرزگار مهربان است.
«وقل للمومنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن ولا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن علی جيوبهن ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن آيه 30سوره نور...»
اي پيامبر به زنان با ايمان بگو چشمهاي خودرا (از نگاه به نامحرمان ) فرو گيرند ،ودامان خويش را حفظ کنند ،وزينت خود را ـ جزآن مقدار که نمايان است ـ آشکار نسازند،و(اطراف ،روسريهاي خود را بر سينه خود افکنند (تا گردن وسينه با آن پوشيده شود.)وزينت خود را آشکا رنسازند مگر براي شوهرانشان وساير افراد محرمشان... چرا که حجاب برای آنها ثبات بیشتری به ارمغان می آورد. از خروج بیحساب و بیرویه زنان جلوگیری کن
اي پيامبر به زنان با ايمان بگو چشمهاي خودرا (از نگاه به نامحرمان ) فرو گيرند ،ودامان خويش را حفظ کنند ،وزينت خود را ـ جزآن مقدار که نمايان است ـ آشکار نسازند،و(اطراف ،روسريهاي خود را بر سينه خود افکنند (تا گردن وسينه با آن پوشيده شود.)وزينت خود را آشکا رنسازند مگر براي شوهرانشان وساير افراد محرمشان... چرا که حجاب برای آنها ثبات بیشتری به ارمغان می آورد. از خروج بیحساب و بیرویه زنان جلوگیری کن
پیامبر فرمودند: شب معراج زنانی از زنان امتم را دیدم که سخت در عذاب بودند. زنی را دیدم که با موی جلوی سر به دیوار جهنم آویزان کرده بودند و مغزش از شدت عذاب در حال جوشیدن بود آن زن از امتم بود که موی جلوی سر خود را از نامحرم حفظ نمی کرد بحار الانوار.
رسول خدا (ص) : بین مردان و زنان نامحرم جدایی ایجاد کنید ( تا با هم برخورد و تماس نداشته باشند ) زیرا هنگامی که آنان رو در روی یکدیگر قرار گرفتند و با هم رفت و آمد داشتند ، جامعه به دردی مبتلا خواهد شد که درمان نخواهد داشت. بهشت جوانان صفحه 468 ت
حضرت محمد (ص) : بهترین مسجد برای زن کنج خانه است. نصایح صفحه 37
حضرت محمد (ص) : برای زنی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد روا نیست در روز یا شب که مرد محرم و شوهرش همراه او نباشد مسافرت نماید .
حضرت محمد (ص) : بهترین مسجد برای زن کنج خانه است. نصایح صفحه 37
حضرت محمد (ص) : برای زنی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد روا نیست در روز یا شب که مرد محرم و شوهرش همراه او نباشد مسافرت نماید .
براستی که در چه دنیای زیبایی زندگی می کنیم.
ای کاش کالا نبودم و یک انسان بودم.