۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

آیا این رسم انسانیت است؟



ما انسانها چرا اینگونه هستیم؟چطور به خود اجازه می دهیم از کسی که به خودش رحم نمی کند بخواهیم که به ما رحم کند؟

این رسم انسانیت است؟آیا یک انسان سالم با خودش اینگونه رفتار می کند؟چرا این مسلمانان که هیچ بویی از تمدن نبرده اند کمی درباره کارهای احمقانه خود اندیشه نمی کنند؟چرابا بی خردی تمام به کارهای خود ادامه می دهند؟آیا بر کسی که سرش را اینگونه می شکافد میتوان نام انسان نهاد؟این ریشه در وحشی گری مسلمانان دارد.حتی یک حیوان هم با فرزند خودش اینگونه رفتار نمی کند که این مسلمان رفتار می کند.چه کسی حاضر می شود با قمه سر خودش یا فرزندش بشکافد؟با دیدن این عکسها انسان ناخود اگاه به یاد جنگهای خیابانی عصر جاهلیت می افتد اما بدبختانه این عکسها مربوط به همین عصری است که در آن زندگی می کنیم.عصر تمدن ،عصر تکنولوژی و در کشوری که بنیانگذار تمدن جهانی می باشد.نسلی که ادعای خود را از نوادگان کوروش کبیر می داند.ننگ بر این قوم وحشی


آیا مسلمان انسان است؟شما پاسخ دهید





۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

من یک زن محجبه هستم.......



هیچگاه اولین روزی را که خانواده ام از من خواستند حجاب داشته باشم از یاد نمیبرم.ان روزجز تلخترین روزهای زندگیم بود.وقتی مادرم از من خواست تا با حجاب بدنم را از دید کسانی که او نامحرم مینامید بپوشانم لحظات تکاندهنده ای بود.مبهوت بودم،معنای ان حرفها را به درستی نمیفهمیدم.از امروزمی بایست جلوی پسرهای هم سن وسالم که تا دیروزهم بازیم بودند حجاب داشته باشم!دیگر نمیتوانستم باانها معاشرت کنم.باید بدنم را از انها میپوشاندم.از امروز باید مواظب رفتارهایم باشم.میبایست خودم را بپوشانم تا گناه نکنم و مردان را به گناه نیندازم!وای چه روز وحشتناکی بود.ساعتها بعد از شنیدن آن حرفها گیج گیج بودم!حرفهای مادرم به این معنا بود که مردها با دیدن بدن و موی سر من به گناه می افتند! و این را نمیتوانستم درک کنم.
از ان روز دیگر حجاب داشتم،چه پوشش زجر اوری بود.حتی دیگر به سختی قدم از قدم برمیداشتم،چه رسد به اینکه بتوانم بدوم وبازی کنم.حالا دیگر فقط بازی بچه ها را از دور با حسرت نگاه میکردم.چقدر دلم برای بازی لک زده بود و چقدر حسرت پسر بچه هایی را میخوردم که آزادانه بازی می کردند.برای تسلی خودم مرتب حرفهای مادرم را تکرار میکردم که من دیگر بزرگ شده ام،باید موقر و با حجاب باشم،ولی باز ته دلم از مادرم احساس تنفر میکردم که زندگی ازاد و بی دغدغه ی مرا از من گرفته بود.که فکرهای ازار دهنده ای را در ذهنم ایجاد کرده بود.ان حرفها و ان پوشش باعث میشد تا مردها به نظرم غولهای بی شاخ و دمی بیایند که وقتی مرا می بینند تنها با دید جنسی نظاره ام میکنند.هر چه بیشتر از معلم های دینی میشنیدم که حجاب برای حفظ گوهر وجود زن است!!!!!!!...این مسئله بیشتر در ذهنم تثبیت میشد که همانا گوهر وجود من بدنم است که باید پوشانده شود.پس من ارزش دیگری به جز یک کالای جنسی ندارم.جامعه هیچ ارزشی برای دیگر جنبه های وجودم قائل نیست.
کم کم خارج شدن از خانه برایم کابوس شده بود؛زیرا حس میکردم مدام زیر ذره بین نگاه هایی هستم که فقط با دید شهوانی به من مینگرند.پس خانه محل امنتری شد برای فرار از ان نگاه ها.هر چه میگذشت گوشه گیرتر و خجالتی تر و ترسوتر میشدم.از خودم،از بدنم و از زن بودنم خجالت میکشیدم.سعی میکردم بیشتر بدنم را بپوشانم و کمتر در جمع حضور پیدا کنم.از نگاه کردن به مردان خجالت میکشیدم،سرم را همیشه پایین می انداختم تا مبادا چشمم در چشم مردی بیفتد و از خجالت اب شوم.
مردها برایم نماد قدرت و جسارت شدند و زن ها بندگی وحقارت.این تفکر که از داشتن حجاب حاصل شده بود همه ی ابعاد زندگیم را در بر گرفت.اعتماد به نفسم را کشت طوری که بارها و بارها ارزو میکردم که ای کاش مرد بودم...


امام علی(ع) در وصیت خود به امام حسن(ع) فرمود:«با پوشش و حجابی که برای همسرانت قرار می‌دهی، چشم آنان را از هوس و حرام بازمی‌داری، چرا که حجاب برای آنها ثبات بیشتری به ارمغان می آورد. از خروج بی‌حساب و بی‌رویه زنان جلوگیری کن، زیرا مفاسدی دارد؛ و اگر می‌توانی، کاری کن که همسرانت غیر از تو را نشناسند و با مردان رفت و آمد نداشته باشند...»

يا ايّها النبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين و كان الله غفوراً رحيماً) احزاب/59
اى پيامبر به همسرانت و دخترانت و ز نان مسلمان بگو كه روسرى هاى خود را برخود بپوشند كه به اين وسيله محتمل تر است كه شناخته نشوند و رنجانده نشوند و خدا آمرزگار مهربان است
.


«وقل للمومنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن ولا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن علی جيوبهن ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن آيه 30سوره نور...»

اي پيامبر به زنان با ايمان بگو چشمهاي خودرا (از نگاه به نامحرمان ) فرو گيرند ،ودامان خويش را حفظ کنند ،وزينت خود را ـ جزآن مقدار که نمايان است ـ آشکار نسازند،و(اطراف ،روسريهاي خود را بر سينه خود افکنند (تا گردن وسينه با آن پوشيده شود.)وزينت خود را آشکا رنسازند مگر براي شوهرانشان وساير افراد محرمشان... چرا که حجاب برای آنها ثبات بیشتری به ارمغان می آورد. از خروج بی‌حساب و بی‌رویه زنان جلوگیری کن


پیامبر فرمودند: شب معراج زنانی از زنان امتم را دیدم که سخت در عذاب بودند. زنی را دیدم که با موی جلوی سر به دیوار جهنم آویزان کرده بودند و مغزش از شدت عذاب در حال جوشیدن بود آن زن از امتم بود که موی جلوی سر خود را از نامحرم حفظ نمی کرد بحار الانوار.


رسول خدا (ص) : بین مردان و زنان نامحرم جدایی ایجاد کنید ( تا با هم برخورد و تماس نداشته باشند ) زیرا هنگامی که آنان رو در روی یکدیگر قرار گرفتند و با هم رفت و آمد داشتند ، جامعه به دردی مبتلا خواهد شد که درمان نخواهد داشت. بهشت جوانان صفحه 468 ت

حضرت محمد (ص) : بهترین مسجد برای زن کنج خانه است. نصایح صفحه 37

حضرت محمد (ص) : برای زنی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد روا نیست در روز یا شب که مرد محرم و شوهرش همراه او نباشد مسافرت نماید .

براستی که در چه دنیای زیبایی زندگی می کنیم.
ای کاش کالا نبودم و یک انسان بودم.

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

توهمات بزرگان دین


عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّمَا نَحْنُ كَنُجُومِ السَّمَاءِ كُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ حَتَّى إِذَا أَشَرْتُمْ بِأَصَابِعِكُمْ وَ مِلْتُمْ بِأَعْنَاقِكُمْ غَيَّبَ اللَّهُ عَنْكُمْ نَجْمَكُمْ فَاسْتَوَتْ بَنُو عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمْ يُعْرَفْ أَيٌّ مِنْ أَيٍّ فَإِذَا طَلَعَ نَجْمُكُمْ فَاحْمَدُوا رَبَّكُمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 137 روايت 8

معروف بن خربوذ گويد امام باقر عليه السلام فرمود: ما ائمه مانند اختران آسمانيم كه هرگاه اخترى غروب كند، اختر ديگرى طالع شود، (هرگاه امامى بميرد، امامى ديگر جانشين شود) تا زمانيكه با انگشت اشاره كنيد و گردن بسويش كج كنيد (يعنى تقيه را ترك كنيد و امر امامتش را شهرت دهيد) خدا اخترش را از شما پنهان كند و فرزندان عبد المطلب مساوى شوند و امام از غير امام شناخته نشود، پس چون اختر شما طالع شد، (امامتان ظاهر شد) پروردگارتانرا سپاس گوئيد.

روزی ما به همراه پیامبر در مسافرت بودیم. و ما آب کم آوردیم.
وی گفت: باقی مانده ی آب را با خود بیاورید. مردم ظرفی حاوی مقداری آب آوردند. حضرت دستش را درون ظرف قرار داد و گفت: به سوی آب تبرک شده بیایید و این تبرک از سوی خداست. و من دیدم که آب از میان انگشتهای رسول خدا روان شد. و بی هیچ شکی ما صدای تسبیح و تنزیه غذا برای الله را شنیدیم هنگامیکه آن غذا توسط رسول الله خورده میشد.
صحیح بخاری، بخش چهارم، جلد 56، شماره 779

پیامبر عادت داشت روزهای جمعه در کنار یک درخت و یا یک نخل خرما بایستد. یک مرد یا زن انصاری گفت: ای رسول الله! آیا برای تو منبری درست کنیم؟ وی پاسخ داد: اگر دوست دارید این کار را بکنید. پس آنها برای پیامبر یک منبر ساختند و روز جمعه هنگامی که پیامبر خواست بسوی منبر رود(برای ایراد خطبه) نخل خرما همانند یک بچه گریه کرد! پیامبر از منبر پایین آمد و درخت را در آغوش گرفت تا گریه و زاری بچه مانندش بند آمد و ساکت شد. پیامبر(ص) فرمود: این درخت برای از دست دادن اطلاعات دینی ای که پیش از این در نزدیکی اش گفته میشد و وی میشنوید، گریه میکرد.
صحیح بخاری، بخش چهارم، جلد 56، شماره 784




حسين بن ابى العلاء گويد: امام صادق عليه السلام دستش را به متكاهائى كه در خانه بود زد و فرمود: اى حسين ! اينها متكاهائى است كه فرشتگان بارها بر آن تكيه داده اند و ما گاهى پرهاى كوچك شان را از زمين برچيده ايم .
اصول كافى جلد 2 صفحه 241 روايت 2




موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: فرشته ئى نيست كه خدايش براى امرى بزمين فرو فرستد جز اينكه ابتدا نزد امام آيد و آن امر را باو عرض كند: و رفت و آمد ملائكه از نزد خداى تبارك و تعالى بسوى صاحب الامر است
اصول كافى جلد 2 صفحه 242 روايت 4

روايت از علی (ع) ..اولين حيوانی که پس از رسول خدا(ص) از دنيا رفت عفير خر رسول خدا بود! اين خر با رسول خدا صحبت کرده بود ! و گفته بود پدر و مادرم فدای تو! پدرم از قول پدرش و از قول جدش و جد جدش و ..نقل کرد که او خری بود که نوح (ع) در کشتی گذاشت! و آنزمان نوح به جد من گفت ای مردم از نسل اين خر خری متولد ميشود که رسول خدا بر او سوار ميشود ! و من خوشحالم که آن خر هستم
عن امير المومنين علی قال ان اول شيی من ادواب توفی هو عفير حمار رسول الله ذالک الحمار کلم رسول الله فقال بابی انت و امی .........
اصول کافی جلد ۱ ص ۱۸۴ کتاب الحجه باب ما عند الائمه من سلاح رسول الله




از امام حسن (ع) روايت شده است که ايشان فرمود برای خداوند دو شهر است ( خدا دو شهر دارد) يکی از انها در مشرق است و يکی در مغرب ! و در آنها ۷۰ ميليون زبان و جود دارد! و من همه آن زبانها را ميدانم!
عن ابی عبد الله الحسن قال ان لله مدينتين احداهما بالمشرق و اخری بالمغرب و فيها سبعون الف الف لغه و انا اعرف جميع تلک اللغات
اصول کافی - جلد يک - ص ۳۸۴ و ۳۸۵ باب مولد حسن ابن علی

سئوالات عجيب قرآن

در بعضي از آيات قرآن سؤالات عجيبي مطرح شده است كه به چند نمونه از آنها اشاره مي‌كنيم:

1. مشركان عقيده داشتند كه فرشتگان، زن هستند. قرآن از اين موضوع شگفت‌زده شده و در‌ آية 19 سورة زخرف مي‌پرسد:


و فرشتگان را كه بندگان خدايند، زن پنداشتند. آيا به هنگام خلقتشان آنجا حاضر بوده‌اند؟ …


اين پرسش، در آية 150 سورة احزاب نيز عيناً مطرح شده است:


آيا [ زماني كه ] ما فرشتگان را آفريديم، آنها ـ يعني مشركان ـ شاهد بودند؟


سؤال مطرح شده در اين آيات، نامعقول و غيرمنطقي و مبتني بر يك پيش‌فرض نادرست است. گويي شرط لازم براي دانستن اينكه فرشتگان چگونه موجوداتي هستند، اين است كه در هنگام آفرينش آنها توسط خدا، حاضر و شاهد ماجرا بوده باشيم! مشركان در پاسخ به سؤال قرآن مي‌توانند بگويند كه ما در آن زمان وجود نداشتيم و شاهد نحوة آفرينش فرشتگان نبوديم، ولي بنا به دلايل و شواهد ديگري معتقديم كه آنها دخترند. اگر قرآن به جاي طرح اين سؤال تذكر مي‌داد كه فرشتگان موجوداتي مجرد و غيرمادي‌اند و بنابراين جنسيت (مذكر و مؤنث بودن) در مورد آنها بي‌معني است، شايد كمي معقول‌تر مي‌نمود.


2. آية 3 سورة ملك، پرسش سختی را مطرح مي‌كند:


… در آفرينش خداي رحمن هيچ نابساماني [ و بي‌نظمي ] نمي‌بيني. باز بنگر، آيا [ در نظام آفرينش ] خلل [ و نقصاني ] مي‌بيني؟


مؤمنان براي پاسخ دادن به سؤال آيه مشكلي ندارند، زيرا تصميم خود را از پيش گرفته‌اند. آنها خيلي راحت به اين سؤال پاسخ منفي مي‌دهند و مي‌گويند: ما هر چه نگاه مي‌كنيم، هيچ عيب و نقص و بي‌نظمي‌اي در نظام عالم نمي‌بينيم! اما ملحدان نمي‌توانند به اينگونه سؤالات، شتابزده پاسخ دهند. از نظر آنها ابتدا بايد بعضي ابهامات رفع شود كه به چند مورد از آنها اشاره مي‌كنيم:


الف) معناي دقيق و ابطال‌پذير «خلل و نقصان» در اين سؤال چيست؟ كسي كه مدعي است در نظام آفرينش هيچگونه عيب و نقص و نابساماني‌اي وجود ندارد و براي تحكيم مدعاي خود از مخاطب مي‌خواهد كه چشمهايش را باز كند و به پديده‌هاي جهان هستي بنگرد و در صورت مشاهدة هر گونه خلل و نابساماني، آن را گزارش دهد، ابتدا بايد تعريفي دقيق و روشن از مفهوم «خلل و نابساماني در نظام آفرينش» ارائه دهد و مشخص كند كه در صورت مشاهدة كدام حالت و يا وقوع كدام حادثه از مدعاي خود دست مي‌كشد و به وجود نقص و نابساماني در نظام آفرينش اعتراف مي‌كند. قرآن نگفته است كه منظورش از «فطور » (خلل، شكاف، نقصان و … ) چيست. بنابراين در سؤال آيه از مفهومي به غايت مبهم و نامشخص استفاده شده و اين اشكالي است عظيم.


ب) با كدام ابزار و معيار معتبري مي‌توانيم پديده‌هاي جهان هستي و روابط بين آنها را مورد مطالعه قرار دهيم تا ببينيم كه آيا در نظام آفرينش، خلل و نقصاني وجود دارد يا نه؟ از ديدگاه مؤمنان براي شناخت حقايق جهان دو راه وجود دارد: عقل و وحي. لكن مخاطب اصلي سؤال مطرح شده در اين آيه ملحدانند، نه مؤمنان؛ و ملحدان نيز به ابزاري جز عقل و علم و دانش بشري قائل نيستند و البته مؤمنان نيز پذيرفته‌اند كه اگر بخواهيم با ابزار وحي به اين سؤال جواب دهيم، دچار دور و مصادره به مطلوب مي‌شويم! پس تنها ابزار ما براي تحقيق در مورد نظام آفرينش ـ جهت يافتن پاسخ سؤال آيه ـ همان عقل و علم و دانش بشري است. اما عقل بشر، جايز‌الخطا و علم و دانش او ناقص، محدود و خطاآلود است و اينجاست كه مشكل بزرگي رخ مي‌نمايد. توضيح اينكه از دو حال خارج نيست:


1 . فرض كنيد ما پس از مطالعه در نظام آفرينش به اين نتيجه برسيم كه نابساماني‌ها و شكاف‌هايي در اين نظام وجود دارد. آيا با نشان دادن اين موارد، پيروان قرآن از مدعاي خود دست مي‌كشند؟ هرگز! آنها ـ اگر خيلي ليبرال‌منش باشند و حكم ارتداد ما را صادر نكنند ـ ابتدا سعي فراوان مي‌كنند تا نشان دهند كه آن موارد، مصداق خلل و نقصان در نظام آفرينش نيستند، اما اگر از عهدة توجيه آنها برنيايند، خواهند گفت كه جايز‌الخطا بودن عقل و نقص علم و دانش بشري باعث چنين قضاوتي شده است و نبايد شتابزده قضاوت كرد. پيشرفت علم و دانش در آينده، ثابت خواهد كرد كه موارد مذكور، واقعاً مصداق خلل و نقصان نبوده‌اند!


2. اكنون فرض كنيد كه ما پس از مطالعة فراوان در نظام آفرينش به هيچ موردي از عيب و نقص و بي‌نظمي برنخورديم. آيا در چنين حالتي مدعاي قرآن ـ مبني بر عدم وجود خلل و نقصان در نظام آفرينش ـ ثابت مي‌شود؟ پاسخ به دو دليل منفي است:


1ـ2. نيافتن، دليل بر نبودن نيست. زيرا ما هيچگاه نمي‌توانيم تمام پديده‌هاي عالم هستي و روابط پيچيدة بين آنها را مورد مطالعه و بررسي قرار دهيم و با مطالعة تعداد محدودي از پديده‌ها نيز نمي‌توانيم حكم كنيم كه در كل نظام هستي ـ با ميلياردها پديدة مرموز و پيدا و پنهان ـ هيچ خلل و نقصاني وجود ندارد. به عبارت ديگر استقراء كامل از توان بشر بيرون است و استقراء ناقص نيز به نتيجه‌اي قطعي نمي‌رسد.


2ـ2. ممكن است خطاي عقل و نقص علم و دانش ما موجب شود كه وجود عيب و نقص در پديده‌اي را ـ كه به گمان خود مورد مطالعة دقيق قرار داده‌ايم ـ نبينيم.


بنابراين سؤال مطرح شده در آيه، اولاً مبهم است (چون در متن آن، مفهوم مبهم و تعريف‌ناشدة «خلل و نقصان در نظام آفرينش» بكار رفته) و ثانياً لغو و بيهوده است، زيرا بشر جايز‌الخطا با علم و دانش محدود خود نمي‌تواند پاسخي قطعي و يقيني به اين سؤال بدهد و پاسخ ظني نيز دردي را دوا نمي‌كند و نمي‌تواند مبناي ايمان (و يا حتي عدم ايمان) شود.


3 . مشركان معتقد بودند كه خدا فرزند دارد. بعضي عيسي مسيح را پسر خدا مي‌دانستند، عده‌اي ديگر، فرشتگان را دختران خدا مي‌پنداشتند و يهوديان نيز ـ آنطور كه قرآن نقل مي‌كند ـ عزير را پسر خدا و … در برابر همة اين ادعاها قرآن در آية 101 سورة انعام با شگفتي مي‌پرسد:


… چگونه ممكن است [ خدا ] فرزندي داشته باشد، حال آنكه همسري نداشته؟ …


دو پيش‌فرض، مبناي اين سؤال واقع شده‌اند:


الف) فقط در يك حالت مي‌توان x را فرزند y دانست و آن اينكه y همسري داشته و x نتيجة پيوند زناشويي y و همسرش باشد. به عبارت ديگر گويي رابطة پدري و فرزندي فقط در قالب نظام انساني و حيواني معنا مي‌دهد و در خارج از اين چارچوب، به هيچ معنايي نمي‌توان و نمي‌بايد چيزي يا كسي را فرزند چيزي يا كسي ديگر دانست.


ب) مشركان نيز پيش‌فرض الف را قبول دارند، ولي تاكنون حواسشان به اين موضوع نبوده است كه خدا همسري نداشته و ندارد تا بتواند از او صاحب فرزندي شود.


خداي محمد بر مبناي اين دو پيش‌فرض، با خود انديشيده است كه كافي است «همسر نداشتن» خود را به ياد مشركان اندازد تا آنها متذكر شده و از اعتقاد به اينكه خدا فرزندي دارد دست بكشند! در حالي كه هر دو پيش‌فرض آشكارا باطلند. فراموش نكنيم كه دلالت الفاظ بر معاني، دلالتي است وضعي و قراردادي نه حقيقي. آدميان براي اشاره به معنايي خاص، الفاظي را وضع مي‌كنند تا بتوانند با هم رابطة زباني برقرار كنند. بنابراين به راحتي مي‌توانند به گونه‌اي مجازي و اعتباري، فرشتگان را دختران خدا و عيسي را پسر خدا بنامند. اشكال منطقي اين كار چيست؟ مسيحيان كه عيسي را پسر خدا مي‌دانند به هيچ وجه معتقد نيستند كه خدا همسري داشته و با او نزديكي كرده و آن همسر، عيسي را براي خدا بدنيا آورده است. آنها مي‌گويند خداوند بواسطة روح‌القدس، از روح خود در وجود مريم دميد و به گونه‌اي معجزه‌آسا و خارج از چارچوب قوانين طبيعي او را باردار كرد. چه اشكالي دارد كه (حداقل به گونه‌اي مجازي) عيسي را پسر خدا بناميم؟ مگر وقتي مؤمنان را ياوران خدا مي‌ناميم، واقعاً معتقديم كه مؤمنان «ياري دهندگان خدا» هستند؟ هرگز! چون خدا كه عالم مطلق و قادر مطلق و خالق همة عوالم هستي و فرمانرواي كائنات است، به هيچ وجه به ياري آدميان نياز ندارد. مگر وقتي سخن از «خشم خدا» مي‌گوييم، همان معنايي را اراده مي‌كنيم كه از «خشم آدميان» مي‌فهميم؟ هرگز! زيرا خدا بنا به فرض، موجودي كامل و مطلق و بسيط و … است و عوارض نفساني مانند شادي و غم و عصبانيت و نگراني و … عارض وجودش نمي‌شود. اكنون فرض كنيد كسي سؤال كند: «مگر خدا موجودي ناقص يا نيازمند و انسان‌گونه است كه شما «مؤمنان » را «ياوران» او مي‌دانيد و «خشم و غم و شادي و … » را به او نسبت مي‌دهيد؟» در اين صورت چه پاسخي به او مي‌دهيم؟ شبيه همين پاسخ را مي‌توان به سؤال آية مورد بحث داد. قائل شدن به اينكه خدا فرزند دارد، منطقاً مستلزم اعتقاد به همسر داشتن خدا نيست. بنابراين سؤال آيه غير منطقي است.


4. آية 30 سورة انبياء از روي شگفتي مي‌پرسد:


آيا كافران نديدند كه آسمان‌ها و زمين [در ابتدا ] به هم پيوسته بودند و ما آنها را از هم جدا كرديم و هر چيز زنده‌اي را از آب پديد آورديم؟ آيا [باز هم ] ايمان نمي‌آورند؟


كافران در زماني كه ـ بنا به فرض ـ آسما‌ن‌ها و زمين‌ به هم پيوسته بودند، وجود نداشتند تا جدا شدن آنها از همديگر را ببينند!؟ اما اگر هم وجود داشتند، فقط مي‌توانستند حادثة مذكور را مشاهده كنند، نه عامليت و دخالت خدا را. زيرا چنين چيزي با حواس ظاهري آدمي قابل درك نيست. وابستگي حيات به آب نيز قابل مشاهده است و تحقيقات علمي نشان مي‌دهد كه حيات از آب شروع شده است، اما اينكه عامل اين پديده خداست يا نه، قابل ديدن يا مشاهده كردن نيست. حوادث و پديده‌هاي طبيعي با استناد به قوانين و علل طبيعي حداقل تا حدودي قابل توجيه هستند و رازآلوده بودن برخي پديده‌ها را ـ حداقل در حد احتمالي معقول ـ مي‌توان به جهل انسان نسبت به بسياري از اسباب و علل و قوانين طبيعي كشف‌ناشده مستند كرد و اميدوار بود كه با پيشرفت‌هاي علمي، بقية مجهولات نيز بتدريج كشف شود. بنابراين با فرض وجود خدا، دست او در طبيعت آشكار نيست و همين، سؤآل مطرح شده در آيه را بي‌معنا و نامعقول مي‌كند. ممكن است بگوييد دخالت خدا در آن حادثه (جدا شدن آسمان و زمين از هم) هر چند با حواس ظاهري قابل مشاهده نيست، لكن با توسل به قواعد و ادلة عقلي (مانند عليت و برهان وجوب و امكان) مي‌توان به وجود خدا و دخالت او در اين حادثه پي برد. اما اولاً چنين راهي معلوم نيست به نتيجه‌اي قطعي برسد (زيرا تاكنون نقدهاي محكمي به ادلة عقلي اثبات وجود خدا وارد شده و خدشه‌ناپذيري اين ادله زير سؤال رفته است)، و ثانياً اگر اين راه مي‌تواند وجود خدا را با قاطعيت تمام اثبات كند، ديگر نيازي به يادآوري حادثه‌اي در ميلياردها سال پيش نيست. طبق اين مدعا هر پديدة كوچك و بزرگي، در هر زمان مي‌تواند وجود خدا را براي ما اثبات كند. به عبارت ديگر، به جاي استناد به حادثة جدا شدن آسمان‌ها و زمين در ميلياردها سال پيش ـ كه از نظر مخالفان و منكران، معلوم نيست واقعاً رخ داده است يا نه ـ بهتر بود به پديده‌هاي ملموس طبيعي كه هر روز پيش روي آدميان حادث مي‌شوند، اشاره مي‌شد.


خطاي ديگري كه در آية مورد بحث رخ داده، اين است كه از وابستگي حيات به آب، وجود خدا را نتيجه گرفته است. به عبارت ديگر سؤال آيه بگونه‌اي مطرح شده است كه گويي آدميان با كشف رابطة حيات با آب و اينكه موجودات زنده از آب پديد آمده‌اند، بايد به وجود خدا پي ببرند و به او ايمان بياورند. در حالي كه اين، توقعي غيرمنطقي است و هيچگاه نمي‌توان از اينكه فلان پديدة خاص، علت يا عامل پديدة خاص ديگري است، وجود خدا را نتيجه گرفت، به عنوان مثال نمي‌توان گفت كه عامل جزر و مد دريا، جاذبة كرة ماه است، پس خدا وجود دارد!

۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

اسلام ناب محمدی



آنگاه كشتي او براي ابد در مغز آدميان لنگر انداخت . و آن زنجير تا عمق ايمان پيشرفت و وزنه سنگين مذهب را با خود برد و برد و برد و شرف را برد ، تعقل و تفكر و تعمق را برد ، زن را برد و آدمي را برد .جمجمه شكافته شده بود و تنها ميتوانستي بار سنگين كشتي را ببيني كه بر باتلاق مغزها فرو نشته است و آن زنجير و آن لنگر پيش مي رفت و ميرفت و ميبرد هرچه اصالت و مليت بود و ميبرد زبان مادري را ، عصمت را ميبرد . گردنها خميد و زنجير خونين گذشت ، سينه ها مالامال نفرت شد و زنجير همچنان مي شكافت و قلبها را سوراخ مي كرد. و رفت و در اعماق آدمي جاي گرفت . ديگر آدميان دستيافتني بودند و قابل دسترس . ضعفها و زخمها مشهود بود ... سنگيني اين زنجير همه بر گردنهاي خميده اي ست كه سري را با خود حمل ميكند و مغز هاي متعفني كه مامن آن كشتيست . مغزهاي كه همچون خزه به ديواره كشتي خو گرفته است .


من مرتدم براین دین سیاه پست
دین حکومت مردان خودخود پرست
دین ریاست دزدان بی نشان
اسلام نام او این دین شب نشان
اسلام روسری اسلام توسری
اسلام جنس مرد اعلام برتری
دین ریاست مردان شهوتی
زنهای نقص عقل با نیمه حرمتی
رنگ سیاه شب تنها نماد آن
کوبیده می شود بر فرق این زنان
اسلام کور کور با ضرب و شتم وزور
اسلام نفرت و با مرگ جور جور
اسلام خط خطی اسلام پاپتی
تحمیل می شود با طرح ضربتی
من مرتدم براین دین سیاه پست
دین حکومت مردان خودخود پرست


۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

بکش!

سوره توبه آیه ۱۲۳
گروه مومنان بکشید کافران را یکی پس از دیگری (هرکه نزدیکتر و بیشتر در دسترس است) آنان باید خشونت و عدم گذشت و ملایمت را در شما ببینند.
سوره نسا آیه ۲۴
نکاح زنان محصنه (زنان شوهردار) نیز بر شما حرام شد مگر آن زنان که در جنگهای با کفار بحکم خدا متصرف شدید.
سوره توبه آیه ۲۹
بکشید کسانی را که به خدا و روز آخرت ایمان نیاورده و حرام خدا و پیغمبرش را حرام نمی دانند و همجنین آندسته از اهل کتاب را که به دین حق (یعنی اسلام) ایمان نیاورده مگر اینکه متعهد شوند و با خاری و ذلت بدست خود جزیه دهند.

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

حکم آخوندی


  1. به توصیه و اصرار یکی از دوستان سری به سایت «پایگاه اینترنتی حوزه» زدم. من فقط چند دقیقه در این پایگاه حوزه چرخیدم و آنچه که دیدم و خواندم، مو بر اندامم راست کرد، حالم از خودم به عنوان یک بچه مسلمان بهم خورد، بوی متعفن روابط جنسی کثیف مشامم را پر کرد، از خودم به عنوان یک مرد متنفر شدم. چگونه امکان دارد کسی تا این حد کثیف باشد، نمیخواهم بگویم حیوان صفت، حیوانات به تمامی این نوع افراد شرف دارند، حیوانات هرگز با کودکان شیرخواره روابط جنسی ندارند. سئوالها همیشه نتیجه افکار انسان است. تا وقتی کسی درمورد موضوعی اندیشه نکرده باشد، سئوالی هم ندارد.
    در قسمت پرسش و پاسخ پایگاه حوزه کسی که به جرأت می توانم بگویم کثیف ترین و بی شرمترین انسان جهان است، سئوال کرده: آیا می توان بچه شیرخواره را صیغه کرد؟ آیا بعد از عقد می توان با او عمل جنسی انجام داد؟
    درست به سئوال دقت کنید: بچه شیرخواره، یعنی کودکی حداکثر 3 ساله..... کدام انسان بی شرم و کثیفی ست که افکار شیطانی عمل جنسی با یک کودک سه ساله دارد؟ ننگ بر اسلامتان. ننگ برشما. شماها نام انسانیت را به کثافت کشیدید
    و اما....پاسخ بسیار دلگیرکننده و شرم آورتر از خود پرسش است. حضرت آیت خدا، یعنی به قول خودشان، نماینده ی خداوند در روی زمین پاسخ داده: عقد نکاح دائم و موقت با دختری که به سن بلوغ نرسیده، حتی اگر شیرخواره باشد، با اجازه ولی او صحیح است!!؟؟... استمناع جنسی (غیراز دخول)!!.... به شرط عدم مفسده و عدم ایذاء و اذیت بعد از عقد کردن ممکن و جایز است......
    درست به پاسخ دقت کنید.... تازه ایشان به فکر آن کودک شیرخواره هستند تا مبادا آزار و اذیت شود...

    اینان چه کسانی هستند؟ اینان از کدام گوشه ی دنیا به سرزمین اهورایی ما حمله کردند؟ اینان هرکه هستند، ایرانی نیستند، در این شک و تردیدی نیست. ایرانی، یک ایرانی واقعی هرگز نمی تواند چنین افکاری را درسر بپروراند. اگر بین ایرانیان هم کسانی پیدا شده اند که چنین افکاری را پیدا کرده اند، از صدقه سر همین انگلهاست. ایرانی اصیل، انسانی ست پاک، انساندوست، مهربان، و با سرشت انسانیت.
    حرفهایم تمام نشده. در صفحه دیگری از همین پایگاه حوزه، پرسش و پاسخ دیگری منتشر شده، که دنیایی سخن را در درون دارد. در این صفحه یک زن پرسشی کرده، بازهم تقاضا میکنم پرسش را با دقت بخوانید. پرسیده شده: در چه مسائلی زن باید از شوهر اطاعت کند و اطاعت زن از شوهر تا چه مرزی باید باشد؟... (در ادامه ی سئوال برای اینکه ولایت فقیه را وقیح تر از آنچه دیده میشود بشناساند، پرسش خود را اینگونه ادامه میدهد):
    آیا اگر ولی فقیه حکمی را صادر فرمود و شوهر با آن مخالفت کند، زن باید از شوهرش اطاعت نماید یا از ولی وقیح؟
    در این بخش نیز پاسخ بسیار زننده، کثیف، غیر انسانی، و نشانه دیکتاتوری مطلق ولایت وقیح، و اسارت زن در اسلام است
    نماینده خداوند، که معلوم نیست کدام انگلها و از خدا بی خبران، او و آنان را به عنوان نماینده خدا بر روی زمین انتخاب کرده اند، می فرمایند:
    خارج نشدن از خانه بدون اجازه شوهر (یعنی زن اسیر و زندانی مرد است، حتی اجازه خارج شدن از خانه را ندارد)... تمکین در امور جنسی و تسلیم! برای هر لذت مشروعی که شوهر او می خواهد، از حقوق شوهر هستند و لازم است زن با رعایت حقوق شوهر، او را راضی نگهدارد...
    چاره ای ندارم بجز اینکه بگویم: ننگ و مرگ بر همه ی شما آخوندها... من به این نتیجه رسیده ام که بهترین آخوند، جسد آخوند است
    در ادامه حضرت نماینده ی خداوند ساخته و پرداخته ذهن کثیف اینان، شکر دیگری میخورد و میفرماید:
    براساس مذهب شیعه، همه ی مسلمانان اعم از ن و مرد باید از اوامر ولائی ولی فقیه اطاعت نموده و تسلیم امر و نهی او باشند، و این حکم حتی شامل فقهای عظام هم میشود
    آیا این افکار، پرسش و پاسخها، واقعی است؟ آیا اسلام همین است؟ آیا در اسلام یک آخوند بیسواد و کثیف می تواند در همه ی امور زندگی خصوصی افراد، از هم بستری همسران، تا اندیشه و اعمال سیاسی و روزانه دخالت کند و تصمیم گیرنده باشد؟ اگر اسلامتان اینست، مرگ بر اسلامتان، اگر اسلام فقط دین خون است و شمشیر، ننگ و مرگ ابدی بر اسلام.... آنچه رژیم جمهوری اسلامی، از اسلام به دنیا نشان داد همه کشتار، ترور، ایجاد وحشت، زن ستیزی، انسان ستیزی، و..و... بود، و تازه حضرات مایلند که مردم دنیا را بسوی اسلام بیاورند، زهی بی شرمی، زهی خجالت. اینان هنوز فکر می کنند که در هزار و چهارصد سال پیش، آنهم در صحرای عربستان زندگی می کنند
    اما... آیا ما انسانهای ایرانی آنقدر خوار، ذلیل، نادان، و تنها و بی کس شده ایم که در همه امور، از بستر خواب تا اندیشه و کارهای روزانه و سیاسی خود باید از یک آخوند بی سواد، با افکار کثیف و قرون وسطی اطاعت کنیم؟ آیا ما بواقع فرزندان کوروش و داریوش بزرگ هستیم؟ یا ما ایرانیت و هویت خود را در طول سالها در اثر بی خبری، و ندانم کاری از دست داده ایم؟ آیا شأن ما ایرانیان همین است که یک آخوند بی سواد، مفلوک، تریاکی، کثیف، صاحب جان و مال ما، و رهبر اندیشه و اعمال ما در همه امور زندگیمان باشد؟ ما ایرانیان باید از تاریخ کشورمان درس بگیریم، کاری که هرگز انجام ندادیم. ما ایرانیان حافظه ی تاریخی خود را از دست داده ایم. دلیل من اینست که چگونه ملتی می تواند به جمهوری اسلامی خمینی دجال، پاسخ آری بدهد، درصورتیکه تاریخش نشاندهنده این است که اعراب و مسلمانان آن بلایی را بر سر این کشور و مردمش آوردند که در هیج کجای دنیا سابقه ندارد. خمینی در بدو ورودش به ایران که هیج احساسی هم نداشت، رسما اعلام کرد که آزادی دادنی نیست، گرفتنی ست، و همه ی آن آزادی که داشتیم گرفت. اما هیچکدام از ایرانیان حرف او را نشنیدند، و یا اکر شنیدند، تحلیل دیگری آوردند. .... باشد تا باری دیگر

۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

من میخواهم انسان باشم


من زنی مسلمانم، انسانیت را مفهوم نمیدانم. برای خدمت به مردها افریده شده ام. من دردی به درازای تاریخ اسلام را با خود حمل میکنم. هر روز با تن خود تازیانه های بیداد را تحمل می کنم. من باید هر روز اندوه صدها زن مسلمان وزجر کشیده را ببینم و سکوت کنم .
سینه ام مالامال از اندوه است. درد هایم به ظاهر آرامند و در بستر خواب خفته. چرک زخم هایم به ظاهر خشک شده است اما روح من آشکارا چرکین است. هزار و چهار صد سال است که تحقیرها را پذیرفته ام و هیچ نگفته ام.
من در بستر مرگ آرمیده ام و زیر بار تحقیر و خفت مدفونم .
اما چرا؟ چرا این گونه زندگی میکنم؟ این همه سال کافی نبود؟

چرا... کافیست. دیگر کافیست. تحقیر و توهین و بندگی کافیست.
میخواهم برخیزم، پس برمیخیزم .
میخواهم کالبدم را بشکافم، پس میشکافم.
من یک زنم، ققنوسی که از مرگ خود زندگی باز می یابد و از خاکستر جسم آتش گرفته اش تولدی دوباره میابد.
من یک زنم! یک انسان!
میخواهم دوباره متولد شوم و این بار انسان باشم.
میخواهم فریاد بزنم...
فریاد بزنم که من انسانم...
من هنوز یک انسانم...
من همیشه یک انسانم...
تنها کافیست که خود بخواهم...

***

منبع:

يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَآؤُكُمْ وَأَبناؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيما حَكِيمًا

خدا در مورد فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است. و اگر دختر باشند و بیش از دو تن، دو سوم میراث از آنهاست. و اگر یک دختر بود نصف برد و اگر مرده را فرزندی باشد هر یک از پدر و مادر یک ششم میراث را برد. و اگر فرزندی نداشته باشد و میراث بران تنها پدر و مادر باشند، مادر یک سوم دارایی را برد. اما اگر برادران داشته باشد سهم مادر، پس از انجام وصیتی که کرده و پرداخت وام او یک ششم باشد. و شما نمیدانید که از پدران و پسرانتان کدامیک شما را سودمند تر است. اینها حکم خداست، که خدا دانا و حکیم است.
روز زن فقط بر زنان و دختران آزاديخواه ميهنم خجسته باد.
پی نوشت:
به زودی تغییراتی در وبلاگ مشاهده خواهید کرد