آنگاه كشتي او براي ابد در مغز آدميان لنگر انداخت . و آن زنجير تا عمق ايمان پيشرفت و وزنه سنگين مذهب را با خود برد و برد و برد و شرف را برد ، تعقل و تفكر و تعمق را برد ، زن را برد و آدمي را برد .جمجمه شكافته شده بود و تنها ميتوانستي بار سنگين كشتي را ببيني كه بر باتلاق مغزها فرو نشته است و آن زنجير و آن لنگر پيش مي رفت و ميرفت و ميبرد هرچه اصالت و مليت بود و ميبرد زبان مادري را ، عصمت را ميبرد . گردنها خميد و زنجير خونين گذشت ، سينه ها مالامال نفرت شد و زنجير همچنان مي شكافت و قلبها را سوراخ مي كرد. و رفت و در اعماق آدمي جاي گرفت . ديگر آدميان دستيافتني بودند و قابل دسترس . ضعفها و زخمها مشهود بود ... سنگيني اين زنجير همه بر گردنهاي خميده اي ست كه سري را با خود حمل ميكند و مغز هاي متعفني كه مامن آن كشتيست . مغزهاي كه همچون خزه به ديواره كشتي خو گرفته است .
من مرتدم براین دین سیاه پست
دین حکومت مردان خودخود پرست
دین ریاست دزدان بی نشان
اسلام نام او این دین شب نشان
اسلام روسری اسلام توسری
اسلام جنس مرد اعلام برتری
دین ریاست مردان شهوتی
زنهای نقص عقل با نیمه حرمتی
رنگ سیاه شب تنها نماد آن
کوبیده می شود بر فرق این زنان
اسلام کور کور با ضرب و شتم وزور
اسلام نفرت و با مرگ جور جور
اسلام خط خطی اسلام پاپتی
تحمیل می شود با طرح ضربتی
من مرتدم براین دین سیاه پست
دین حکومت مردان خودخود پرست
من مرتدم براین دین سیاه پست
دین حکومت مردان خودخود پرست
دین ریاست دزدان بی نشان
اسلام نام او این دین شب نشان
اسلام روسری اسلام توسری
اسلام جنس مرد اعلام برتری
دین ریاست مردان شهوتی
زنهای نقص عقل با نیمه حرمتی
رنگ سیاه شب تنها نماد آن
کوبیده می شود بر فرق این زنان
اسلام کور کور با ضرب و شتم وزور
اسلام نفرت و با مرگ جور جور
اسلام خط خطی اسلام پاپتی
تحمیل می شود با طرح ضربتی
من مرتدم براین دین سیاه پست
دین حکومت مردان خودخود پرست